كلبه عاشقي

شباهنگام. در آن دم که برجا دره ها چون مرده ماران در راه خفتگانند

در آن نوبت که بندد دست نیلوفر به پای سرو کوهی دلم

گرم یادآوری یا نه

من از یادت نمی کاهم

ترا من چشم در راهم.................

تویی که ناب ترین فصل هر کتاب منی
شروع وسوسه انگیز شعر ناب منی

من آن سکوت شکسته در آسمان توام
و تو درآمد دنیا و آفتاب منی

صبح شهریوری
بگو به شهریور...
که ما بیشتر عاشقانه هایمان را هنوز نخوانده ایم!
گذاشته ایم تا با تو به میهمانی پاییز برویم.
و در خش خش برگ های رنگارنگش همه عاشقانه هایمان را پای کوبی کنیم.
راستی به غم بگو
پاییز امسال...
من با تو قهرم
چون هنوز عاشقم

آغازم را به دار میکشم
تا ” تــــو “
چشمـــانم را
پایان باشی ….

نمی شود که تو باشی
من عاشق تو نباشم

سلام خوبييييييييييييييييييييييييييييي

جونمي خوشحالم ميكني تو همه مشغله ها سري هم اينجا ميزني

دوستت دارم و همچنان جاودانه اي چون هميشه

بهترين دوست-يار-عشق

همیشه جایی هست که با دیدنش یاد تو در خاطرم زنده میشد ، همیشه آهنگی هست که با شنیدنش حرفهایت در ذهنم تکرار میشد و همیشه عطری پیدا میشه که با بوییدنش یاد تو در قلبم زنده میشه 

در یک کلمه عااااااااااااااااااااااشقـتـــــــــممممممممممممم

چشمم به در بسته سفید شد

پس کجایی......

جانم به قربانت